خوشگل مامان سلام نبینم مریضیتو مامانی.دیروز از کلاس که اومدم همش میگفتی بریم خونه اون بابابزرگ.خوب دعوتی ازمون نشده بود این قدر گریه کردی که به خونه و گوشیشون زنگ زدیم اما نبودن.حالا بدتر گریه میکنی دیگه نهارمونو برداشتیم و خونه مامانی رفتیم اما موقع برگشتن همش دل درد داشتی و تو ماشینم بالا اوردی.عزیزم شب داغ شدی و این پروزه ادامه داشت ویروس لعنتی سرماخوردگی جدید به تو هم منتقل شده.خیلی دوست دارم.صبح اندازه یه جلسه کلاس مهد بودی و زود اومدم دنبالت.جیگرم الان خونه بابابزرگ هستی.ظهری دستاتو بهم نشون دادی میگی به بابابزرگ کمک کردم گوشتا رو تکه کردیم.من و مامانی و داداشیت هم جهاز خاله سمانه رو جور میکردیم.ان شائالله دوم آبان عروسیشه.با دستای کوچو...